به قم که آمدم به مدرسه ی حجتیه رفتم؛ مدرسه ای بود که مرحوم آیت الله حجت تازه بنیانگذاری کرده بودند. از سال ۱۳۲۵ در قم بودند و درس می خواندم. در آن سالهایی بود که استادمان آیت الله طباطبایی از تبریز به قم آمده بودند. در سال ۱۳۲۷ به فکر افتادم که تحصیلات جدید را هم ادامه بدهم. بنابراین با گرفتن دیپلم ادبی به صورت متفرقه و آمدن به دانشکدهی معقول و منقول آن موقع که حالا الهیات و معارف اسلامی نام دارد، دورهی لیسانس را در فاصلهی سال های ۲۷ تا ۳۰ گذراندم. سال سوم به تهران آمدم، برای این که بیشتر از درس های جدید استفاده کنم و هم زبان انگلیسی را اینجا کامل تر کنم و با یک استاد خارجی که مسلط تر باشد یک مقداری پیش ببرم. در سال ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ در تهران بودم و برای تأمین مخارجم تدریس می کردم و خودکفا بودم. هم کار می کردم و هم تحصیل. سال ۱۳۳۰ لیسانس گرفتم و برای ادامه ی تحصیل و تدریس در دبیرستان ها به قم بازگشتم. به عنوان دبیر زبان انگلیسی در دبیرستان حکیم نظامی قم مشغول شدم. آن موقع ها به طور متوسط روزی سه ساعت کافی بود که صرف تدریس کنیم و بقیهی وقت را صرف تحصیل می کردم. از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۵ بیشتر به کار فلسفی پرداختم و نزد استاد علامه طباطبایی برای درس اسفار و شفاء ایشان می رفتم. اسفار ملاصدرا و شفاء ابن سینا را می خواندم و همچنین شب های پنجشنبه و جمعه با عده ای از برادران، مرحوم استاد مطهر و آیت الله منتظری و عده ی دیگری، جلسات بحث گرم و پرشور و سازنده ای داشتیم. پنج سال طول کشید که ما حصل آن به صورت کتاب روش رئالیسم طبیعیات، منطق، الهیات و ریاضیات است و مباحث هر علمی به فنونی، و مباحث هر فنی به مقالاتی، و مباحث هر مقاله ای به فصولی تقسیم شده و در هر فصل، مسائل به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است. تنظیم و منتشر شد.
ادامه دارد…
منبع: من محمد حسینی بهشتی هستم/ صحفه ۱۴-۱۷